دیماه و26ماهگی پسرخونه
بلاخره باتمام کمبود فرصتها الان تونستم وبت رو به روز کنم پسرم ماشاالله خیلی این ورواون ور میزنی ومن باید درطی روز هواتوداشته باشم دیگه همه کلمات رومیگی هرچندبعضی هاش نامفهوم اما می تونی جمله بندی کنی وحرفتو بزنی دوتاموضوعه که همش تعریف می کنی یکی مربوط به النگو خانم دایی علی که توتالارظاهرا ازدستشون افتاده روزمین و به شمابرداشتی دادی وکه می گی ((عروس الگو اداخت من بگیر بگیر))این دقیقاجمله که می گی فیلمم گرفتم ازت عزیزم یکی دیگه هم مربوط میشه به زمانی که یکم شکمت سوخت ورفتیم پانسمان کردیم می گی((دوتر آمپول آبه ریخت اووف ))شکمت هم نشون میدی
تواین ماه که گذشت 16دی مجلس نامزدی دایی جون بود وشما الحمدالله پسرخوبی بودی وبابایی رواذیت نکردی
اینم دوتا وروجکای عزیز
این دسته گل پولی هم من درستیدم که خانم دایی خیلی خوشش اوووووووومدالبته اولین بارم بود
اینم سه وروجک دوست داشتنی ما
ازکارهای این ماهت بخوام بگم مهم ترینش اینکه خیلی مستقل شدی برای غذا خوردن یا باباکه ازاداره میاد باید حتما شمادررو باز کنی یا می خوایم بریم بیرون باید شمادررو ببندی ودکمه آسانسور رو بزنی ودزدگیر ماشن رو بزنی فقط کم مونده بشینی پشت فرمون البته استارت رو اگه سویچ باشه میزنی ریموت درپارکینگ هم شما میزنی اگه ازدست بره یکی از این کارادنیا رو کن فیکون می کنییاد گرفتی وقتی می خوایی چیزی ازکیفم برداری اجازه می گیری ومی گی ادازهآیفونم که زنگ میزنه بدو میری چارپایه رو میاری واینطوری :
اینم بازی بازی با شاه میگو هم بازی؟ بهشون میگی کخ اما اولش میترسیدی دست بزنی بابا که گرفت دستش شمادیگه شجاع شدی حتی میدیدی من بدم میاد میاوردی سمت من وبه حساب خودت میترسوندیم
اینم یه جلوس دوستانه با رونیکا که البته کمی همراه با دعواهم بودسردوچرخه
اینم یه جور بازی پدروپسری
تاپست بعدی