17ماهگی سبحان وآخرین پست سال93
سلامی به زیبایی رسیدن فصل بهار
سبحان گلم الان که دارم می نویسم ساعت12:34شب روز شنبه اول فروردین 94 است البته هنوز سال تحویل نشده ومن تازه همه ی کارام تمام شده وفقط به روز کردن وبلگ شما مونده بود که آمدم وقبل سال تحویل یه گزارشی از 17ماهگیت بدم شما وبابایی الان خوابیدالبته بابایی امروز خیلی کمک کردشماهم کمک من کردی توجارو وگردگیری قربونت بشمماشاالله یه دوهفته است که خیلیییییییی آقا شدی ودست به وسایلی که منعت می کنم اصلا نمیزنی فقط کنارشون میری وهی به من یاداوری می کنی که نباید دست بزنیخیلی خوردنی شدنی بعضی اوقات یه بوسایی می کنمت که گریت می گیره راستی شما تواین ماه شدی مثل بچه طوطی هرچی مامیگیم اگه حسش روداشته باشی اینقدرتکرارمی کنی که مادلمون ضعف میرهمثل:باریکلا که شما میگی باکلاوسبحان که شمامیگی سوباو.......................
عیدرسیدومن دومین عیدازبهترین عیدهای عمرم رو تجربه میکنم چرا که علاوه برخانواده ام تووبابایی کنارمین بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
ازقدیم عاااااااااااااااااشق عیدوخریدعیدولباس عیدی بودم البته امسال چون شماتوکالسکه واینمیستادی وراه میرفتی وراه رفتن جناب عالی یه 600ساعتی به طول می انجامید بعدازکلی مذاکرات با پدری تصمیم براین شدکه شمابازارنبریم وچون به مامان جون وابسته هستی می گذاشتیمت اونجا وجالب اینجا بودکه وقتی ازخریدمیومدیم شمااصلا توجه به مانمی کردی وحتی بغلمون نمیومدیواما لباسهای گل پسریم براعید:
دوفرمه است:
واین کفش سوغات ازکربلااست که برات خریدیم
واین لباهاهم ازنجف خریدیم که فکرکنم براسال دیگه شایداندازه ات بشه عزیزم
واما عکسهای وسایلی که وقتی ازخرید میومدیم چون پسر گلی بودی برات می خریدیم:
یه بادکنک باب اسفنجی هم بود که شما دستشوکندی واونم به فنارفتفدای یه دانه ازموهای فرقشنگت
واما عکسهای این ماه:
وقتی توحال خودت هستی وخوراکی می خوری اول همه اش رومیریزی بعدازروزمین می خوری وقیافه من ازاین کارت اینجوریه
سبحان درجشن نامزدی دختردایی مامانش:
اینم کیکی که من براسال تحویل درستیدم اگه خدابخوادوپسری یاریم کنه امسال خودم شیرینی درست می کنم
انشاالله سال خوبی برای همه وخانواده سه نفریم وخانواده خودم باشه انشاالله