نوروز 1399(قرنطینه درخانه/کرونا)
عید امسالمون خیلــــــــــی متفاوت بود، نه عیدی درکار بود نه عید دیدنی. خبری از مهمونی و خرید لباس عید و اجیل و سفره رنگارنگ هم نبود. هرکسی هرچیزی که از پارسال مونده بود یه سفره مختصری درست کرده بود. درواقع شیوع کرونا باعث شده همه تو خونه هاشون در قرنطینه بمونن . اولین عیدی بود که کلا تو خونه بودیم هر روز فقط تماس تصویری برقرار میکردیم و دلمون به همین خوش بود. بچه ها هم حسابی تو خونه کلافه شدن این کرونای لعنتی به تمام دنیا رسیده و همه مردم جهان رو گرفتار خودش کرده. روز اول بابایی باید می رفت سرکار تا ظهر وساعت 7/30صبح عید بود وسبحان وفاطمه خواب بودن
بعد از بیدار شدنتون سفره هفت سین منتقل شد به تراس وبابایی اومد وحاضر شدیم وشما هدیتونوگرفتین سبحان کتاب ماکاموشی وفاطمه عروسک خرگوشی بعد عکس ناهار رفتیم خونه مامان طیبه
یه جا نمی ایستی یه عکس درست درمون داشته باشیم
شرینی وکیک عید که مامان پزه
خونه نشستن حسابی کلافه مون میکرد و هرچند روز سوار ماشین میشدیم و شیشه ها بالا، دستکش به دست، ماسک به صورت با ماشین دور دور میزدیم.
کوچولوی مامان یک سال رو تموم کردی و به سرعت داری بزرگ میشی، روز ب روز کارهای جدید یاد میگیری، شیرین کاریهات خیلی زیاد شده، از فوضولی هات بگم که خیلــــــــی خیلی شیطونی. به هرچیزی دست میزنی، به همه چی کار داری، یک دقیقه اروم نمیشینی ،صبح تا شب ،شب تا صبح دنبالتم یه وقت کارخطرناک انجام ندی کار دست خودت ندی، کل وقتمو گرفتی نمیزاری به سبحان بچم یکم برسم، شب که میشه از خستگی بیهوش میشم ، تا ساعت 11 شب بیداری و به زور باید بخوابونمت، صبح ها ساعت 9 بیدار میشی و روز از نو روزی از نو ... دوباره بدو بدوی من شروع میشه.
خیلی به وسایل سبحان دست میزنی سبحانم خوشش نمیاد هی ازت میگیره، شما هم جیغ بنفش می کشی وکلا به وسایلی که سبحان حساسه شما بیشتر کارداری
کارهای روتین در قرنطینه باب دل بچه ها:
پنکیک با سه شیره,کیک وته چین و....
سیزده به در امسالمون در تراس گذشت
موقع شستن ظرفا فقط این طوری در کنارم ساکت میمونی
البته بعدازاتمام کاروبرداشتن خیلی ناراحت میشی
خودتوبه زور کنارتخت سبحان جا می کنی وبعدگریه وکمک رسانی آقا سبحان
ازسری صبحانه های مورد قبول سبحان وفاطمه پنکیک بدون شکرباشیره
دختری آماده وبی قراربرای بیرون رفتن
سبحان درهمین سن
نیمه شعبان وسالگردازدواجمون از لحاظ قمری وجشن پایان مهدالرضاسبحان البته از اسفند به صورت آنلاین کلاس داشتن وعکس وصدامی فرستادیم
دیگه پسری نمازدورکعتی رویادگرفته
وقتی بهش میگیم ناف داری
کلا هرچیزی به دستت میاد میندازی داخل دسته مبل که به سختی درمیاد اولین بارسه روز کنترل tv گم بود کل خونه زیروروشد تا اینکه مهرروجلومون انداختی وجهت پیداکردن مهردستتمون کنترل روهم پیدا کرد وبعدنوبت گوشی من وبابا وکلی اسباب بازی که هنگام درآوردنشون دستامون کبودمی شد وقتی هم سبحان آمار انداختن وسایل رومیداد کلی سربچم جیغ میکشی تااینکه پلاستیک جا کردیم داخلشون چندبار سعی کردی در بیاری نشد دیگه بیخیال شدی