آش دندونی جیگرطلا
21آبان93)سبحان جون مامانی بالاخره تونست بعدازیک ماه مقدمات آش روفراهم کنه ودراین روز شمادندان پایین سمت چپ بالااومده ودندان کناریش تا نصفه دراومده پسرکم بدشانسی این بودکه شما مریض شدی ویه هفته ای بودکه من ازبس ازشمالباس شستم شدم کزت داستان
براهمین باتولدوجشن قدمت یهویی شدمنم نتونستم برات جشن دندونی بگیرم خودم ناراحتم اما تبلبلت ایشالاجبران می کنم گل پسری
وحالاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااآش دندونی که قلم آن دوشبانه روزجوشید جاتون خالی خیلیییییی خوشمزه شد چی کارکنم دیگه تعریف ازخودنباشه ازهرناخنم یکی دوتاهنرمیریزه هموجورررررررررررر(چم)
این یه مامانجوون مهربون بایه گل پسرجیگر:
سبحان:یه همی هم مابزنیم وآرزوهامونوبگیم شاید.......
الهی قربونت بشم شروع کردی به صلوات فرستادن که خوشمزه تربشه بووووووووووس
آش دندونی سبحان جون وقتی آماده شد؛دست پخت مامان ومامان جون
وسبحان آماده وخوشحال برای ظرف کردن آش دندونیش
سبحان درحال دعاکردن:(خدایابه همه ی نینی ها ومن بدون درددندان عطابفرما,آمین)قربونت بشم ماه من
ودرآخرظرفهای آش؛نوووووووش جان
واماروزبعدپسرک اومدتاقابلمه رادیدیادآش خومزه مامان افتادواینجوری اشک میریخت(من آش می خوام )
قربون اون گریه هات مادررررررررررررررررررررر
هرجوری بودراضیش کردم خلاصه پدرررررررم دراومدودآخرحالم اینجوربود
ایشالادندونات یکی پس ازدیگری باکمترین دردی دربیاد وسالم وخندون باشی عشقممممممم