اردیبهشت 94 وپسرک طلا
12اردیبهشت) ولادت حضرت علی(ع) مبارک باد
پدر اولین قهرمان یک پسرواولین عشق یک دختراست
پسرم شماتواردیبهشت 18ماهت تمام شدوچون با4روززاختلاف مقارن باروزپدربود یه جشن سه نفری گرفتیم هم به مناسبت روز پدروهم 18ماهگی شماگل پسر
اینم کیک مامان پزباتزیین عدد18:
این کفشها هدیه منوبابایی به مناسبت روزمردکوچک زندگیمون واون ست هدیه شمابه بابا ویه تیشرت هدیه من به همسر عزیزم
خداروهزاران هزار شکربه خاطر داشتن شمادوعشق زندگیم
شمادیگه خودت به راحتی یاد گرفتی شمع هاروفوت کنی بعضی از کارها وصحبتهای شمادر این سن:
گفتن:جی جی, بیار(بهار)اداخت(انداخت)باباککا(بادکنک)بانکاکا(بانک)جیش(البته وقتی کارازکارگذشته)
اتاد(افتاد)ددو(دوغ)ایندوانه (هندوانه)الان همینا توذهنم بود پسرک
کارها:موقع شنیدن اذان میری رومبل ومی شینی تاتمام شدن ساکتی, توماشین مثل آقا ها کنارم میشینی ودستگیره رومیگیری ,موقع دیدن حرم وکلا مساجد که گنبد داره فکر می کنی حرم امام رضاست ودودستت رومی بری بالا سلام میدی قرررررررررررربونت بشم آقا نگه دارت
94/2/16) واماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااواکسن 18ماهگی:
چهارشنبه واکسن داشتی ومن
اول قطره رودادن .شما شستت خبردارشدو این جوری منو نگاه می کردی الهی قربونت بشم احتمالا داری التمایس می کنی که بی خیال واکسن شم اما پسرم براخودت خوبه ایشاالله زوددردش فراموش میشه
وقتی واکسن دست روزد گریه می کردی و باباتوصدامیزدی (دیدی من که کاری نکردم به بابات پناه بردی عزیزم)
خداروشکرقدووزنت عالی بود وازبهداشت که اومدیم ساعت11بودتا2خوابیدی ئراه می رفتی وخوب بود اما ا2به بعدبیچارمون کردی دیگه رهاه نمی رفتی وغذانمی خوردی وبمیرم برات فکرکنم خیلی دردداشتی تکونت میدادیم گریه میکردی فقط بغلم وباشیرمی خوابیدی
بعدظهرم بردیمت پارک وکلی خوراکی بابا برات خرید خلاصه بدجورنازت رومی کشیدیم تاجایی که بابایی کلا کلاسهای اون روزشودلش نیومد بره و شماروبرددردر وشما کم کم فراموش کردی وروپاهات وایستادی اما بازم دردداشتی ویکم تب کردی که بااستامهارش کردم
ایشاالله همیشه سالم ولبت خندوون باشه پسرم