سبحان جونسبحان جون، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
فاطمه جونفاطمه جون، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

سبحان وفاطمه؛گلهای باغ زندگیمون

رمضان94ویک تصمیم بزرگ

1394/4/23 12:02
نویسنده : مامان زهرا
600 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به گل پسرم بعدازیه وقفه نسبتا طولانی دوباره اومدم تا یه تصمیم بزرگی که الان برایت می نوسم انجام شده رابگوییم اونم چیزی نیست جز(((ازشیرگرفتن شما)))غمناک

قراربود قبل ماه رمضون شماروبگیرم چون بابا امتحان داشت وپیش بینی می کردیم شما اذیت کنی تصمیم براین شدبعدامتحانات پدرکه می افتاد درماه رمضون البته من از اول می گفتم تا2سال می دم اما با توجه به احوالات شما که اولای ماه رمضون بااینکه من روزه بودم وگفتم شایدتلخ باشه شما ول کن نبودی وحتی دوروز بود که غذانخوردی وفقط شیرم رومی خوردی برای همین به طور قطعی من وبابا عزممونوجزم کردیمو شروع کردیم اولین روز جمعه5خرداد بود که از صبح که ازخواب بیدارشدی وخوردی دیگه ندادم تا شب که موقع خوابم نمی خواستم بدم اما شما روپاعادت نداری بخوابی وزدی زیرگریه من خبلی مقاومت کردم اما بابا اومدوگفت بده وخیلی باهم کلنجاررفتیم وشما وروجکم می فهمیدی باباداره ازت دفاع می کنه رفتی روتخت ومنتظر من ,دیگه تسلیم شدم واومدم دادم بهت اما چون غذاخورده بودی وسیربودی یکم خوردی که همونوهم .........آوردی بعدشم خوابیدی اما نصف شبا برطبق عادت بلندمی شدی بهت میدادم روشی هم که استفاده کردم دوروز اول قطره آهن که میومدی بو می کشیدی بدت میومدسبزبعدش دیدم وسوسه می شی بخوری استفاده از قطره استامینیفون چون اصلا نمی خوری  که الحمدالله جواب داد ویکم که میدیدی تلخه فقط نگاه می کردی وبا خوراکی فراوان حواست راپرت می کردیمچشمک

این طوری داخل ساک حمل می خوابونمت دورتادور خونه راه می برمت تابخوابی کم کم شب دوم موقع خواب قبلش سنگاموباباباواکندم واومدم بخوابم شما کارای دیشب رو تکرارکردی اما وقتی با بی توجهی من وباباروبرو شدی دیگه زدی به اون درگریهگریه وخودتو این ورواون ور پرت می کردی هرچی می دادیم قبول نمی کردی و.....بردیمت سوارماشین وازپارکینگ خارج شدیم بغلم خوابیدی قربونت بشم دیگه تسلیم شدیخسته

این روال ادامه داشت تا اینکه دیدم شبا که میدم شما کامل هوشیارمیشی وروزا بهانه گیری دیگه گام دوم روبرداشتیم قطع کامل حتی شبادر تاریخ17تیر چون شب قدربودوتاصبح بیداربودم گفتم خوبه 10خوابیدی 12بدارشدی براشیر که وقتی باقطره آهن مواجهه شدی دوباره خوابیدی تا سحر بازهمون روش خوابیدی تا8صبح وخدا روشکر ود کنارآمدی الان الحمدالله غذامی خوری وروپا یازمانی خسته ای رومبل خودت می خوابی بغل

راستی پسرم دندانهای نیش شما دوهفته قبل این ماجرا یعنی 17خردا نیشهای بالابا آسیاب پایین سمت چب باهم دراومد که یه هفته کامل شما تب داشتی وخیلی اذیت شدی اما خداروشکر تموم شد دراومد دیگهخجالت

برای این اتفاق مهم که به سلامتی پشت سرگذاشتی یه جشن سه نفری گرفتیم وافطار رفتیم طرقبهتشویق

اینم یه عینک آفتابی عالی ونشکن هدیه براپسریم ازطرف من وبابایی برای اینکه مثل یه مردشیرخوردن رورهاکردیعینکعینکعینک

وسرگرم کردن شما دراین دوران بحرانیخندونک

یه شب افطاری کوهسنگی از ساعت 6تا10شب که شما هلاک شدی ازخستگی عزیزمخسته

بعدازافطاررفتیم بالا کوه که ماشاالله شما بدون خستگی رفتی یکجانشستیم تااستراحت کنیم شما شاکی شدیشاکی تارسیدیم بالا رفتی قبور شهدارومی بوسیدی قربون این همه فهم ودرک شما گل پسرممحبت

 

پسندها (6)

نظرات (7)

همراه رایانه
23 تیر 94 12:25
با سلام ،همراه رایانه مرکز پاسخگویی تلفنی مشکلات کامپیوتری و اینترنتی تلفن تماس :9099070345 ادرس سایت: www.poshtyban.ir
مامان نیکو
23 تیر 94 15:40
سلااااام به مامانی و سبحان خوشگلم خیلی از آشنایی باهاتون خوشحال شدم ..این قند عسل خیلی نازه خدا حفظش کنه عاشق موهای فرفری و بامزشم قالب وبلاگتونم خیلی بامزه اس مرسی که به ما سر زدین رمز اون پست رو براتون خصوصی می فرستم گلم
مامان زهرا
پاسخ
ممنون عزیزم
مهسا مامی رها
23 تیر 94 17:08
سلام مامانی.... یه گنده هم به سبحان جووونچه خوب که پسری رو از شیر گرفتین...من یه ماهه با خودم کلنجار میرم ولی جرات نمی کنم! بیشتره ترسم از دندوناشه...هنوز نیش ها و 4 تا دندون آسیایی در نیومده! ای جاان که چه خوشکل بوس میکنه
مامان زهرا
پاسخ
آره عزیزم نیش هایکم اذیت داره ایشاالله شماهم به راحتی بگیریش
آبجی نگار
23 تیر 94 18:09
چه پسر بانمکی........................
مامان مهسا
25 تیر 94 13:38
فدای این پسر نااز
مامان زهرا
پاسخ
ممنونم عزیزم خیلی محبت دارین
مامان هانیه
25 تیر 94 21:27
سلام دوست عزیزم خوبی?الهی فدای سبحان جونم بشم ماشااله برای خودش اقایی شده راستی رویش مرواریدهای جدیدشم مبارک باشه. کاش دخملی منم به شیرخوردن علاقه داشت باورت نمیشه 10 ماهشه ولی اصلا شیر نمی خوره
مامان زهرا
پاسخ
ممنونم عزیزم انشاالله بهترمیشه درضمن هرچی بزرگتربشه علاقه ووابستگیش به شیرزیادترمیشه
مامان امیر علی
20 مرداد 94 11:27
سلام پسر دوست داشتنی دارید
مامان زهرا
پاسخ
ممنون عزیزم