مهر94و23ماهگی مردکوچکمون
مهرماه رسیدماه شادی مدرسه ها پسر من یه ماه دیگه به تولدش مانده روزی که فراموش نشدنی است ومهم براموناین ماه خیلی تغییرات چشم گیری داشته پسرم باب مثال درروز چنددقیقه ای بدون نق زدن به جان من تواتاقش تنها بازی میکنه اونم بالگوهاش البته اگه شکمش سیر،جایش خشک،خوابش کامل باشبازی موردعلاقه دیگراین ماهش سوارشدن برهرچیزبی جان مثلا ماشیناش وحیواناتش
کارهای خطرناکی هم میکنه مثلاروماشین جای گاز وچای سازرژه میره
ادامه مطلب روازدست ندید.......
چون به قول خودت به توتو یابوبو(گربه)وکلا حیوانات علاقه داری بردیمت باغ پرندگان کلی ذوق زده شده بودی
ماشاالله والبته خداروشکرخیلی دوست داری درکارها کمک من وباباباشی البته بعضی اوقات کمکای بیش ازحدت منو عصبانی میکنه
وامادیگرسرگرمی هایت:
قایم موشکات:
10مهرتولد بابایی بود ومن سبحان درحال انجام تدارکات:
12این ماه اولین باری بودکه سبحان پیتزاخورررردواینجوری بود
پسری اصلا دیگه رومیز چیزی نمی خوره حتما بایدروزمین بشینه
عشق رانندگی عجیبی داری به بابامیگم این پسری 18بشه گواهینامه روبگیره هدیه تولد ازما ماشین می خوادولاااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
تاباباپیاده میشه میری پشت فرمون اگه هم نزارم بری داستان داریم
یه مناسبت مهم دیگه این ماه هم روز جهانی کودک بود ومابراپسریم یک تراکتورخریدیم:
ژست گرفتن پسری:
باهات دوروکارکردم بادستات هم نشون میدی کلا همه چیز رو2میگی مثلا باباساعت چند میادیا فلانی روچندتا دوست داری ویاچندسالته همش رو می گی 2
حرم آقا هم که میریم یا مسجدی که گنبد داره می بینی میگی آقا وسلام میدی این طوری:
البته تاکمرهم خم میشی وسلام میدی بعد هم دستات رومیگیری بالا ومیگی بده بده
ماهنوز نمی دونیم آرزوت چیه که به آقا میگی بده ولاااااااااا
مدلهای خوردن سبحان,اصلا نمیزاره بهش بده خیلی مستقله:
عاشق مقنعه نمازمامان جون:
بدون شرح:......