جشن قدم سبحان جونی
سبحان جون ازیازده ماهگی تمرین به راه رفتن کردی تا اول آبان که پسرخاله جون ازشهرستان اومداوچون1سال ازشما بزرگتره وقتی میدیدش راه میره توهم عزمت روجمع می کردی که روپاهای خوشملت راه بری تاموفق شدی وما این روزبیادموندنی روبابابایی یه جشن کوچول موچولوگرفتیم چون درگیر آماده کردن وسایل تبلبولت بودم جیگرم کمترتونستم هنرنمایی کنم عشقم (کیک جشن سبحانی +خلاقیت مامانی) (تزیینات مامانی) یه پسرخوشمل وجیگل بایه عالمه کبش(به زبان پارسی نی نی) وقتی سبحانی جوگیرمی شودروی مبل وایمیسته سبحان:نیازی به گرفتنت ندارم مامی دیگه مردشدم(چوم دونم ولا) سبحان وکادوی مامان بابا؛دستشون دردنکنه حرف دل سبح...
نویسنده :
مامان زهرا
23:32