دیماه 94با پسرخونه
تواین روزها که به خاطر سرد بودن هواونزدیک شدن به امتحانهای بابایی تقریبا بیشتراوقات خونه ایم شماازانجام هیچ کاری فروگذارنیستی خیلی خطری شدی همش باید پابه پات باشم رواپن که کلا جایگاه شماست منم می ترسم خدانکرده بیافتی براهمین به هرکاری متوسل شدم اما شمانمی گذری از این کار یک روز که طبق عادت همیشه لباسهای کشوتومی ریختی بیرون همین کارروکردی بااین تفاوت که اومدی کشوتو بیاری بیرون ازجاش که کمدت افتاد فقط خدا بهمون رحم کرد که تختت جلوش بود اگه نه خدانکرده بلایی سرت میومد عشقم این یه نمونه از خطرهابود جونم برات بگه از این شاهکارها فراوووووووووون داری زمانی که کمی گوش به حرف کن میشی میشینی ونقاشی می کنی اینم ز...
نویسنده :
مامان زهرا
7:42