سبحان جونسبحان جون، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره
فاطمه جونفاطمه جون، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

سبحان وفاطمه؛گلهای باغ زندگیمون

25ماهگی پرازاتفاق خوب

آبان دومین ماه پاییز از اول زندگی مشترک من وبابایی الحمدالله ماه پربرکتی بود مراسم عروسی من وبابا در88/8/28بود سبحان جونم هم خداتواین ماه داد به ما وامسال هم بعد تولد شما گل پسری 25 این ماه دختر دایی محمد ساراجون به جمع ما پیوست که شما خیلی دوستش داری و هروقت میریم خونه دایی باید یکم رو پات بذاریش اصلا اذیتش نمی کنی فقط بوس می کنیش وروپات میزاریش البته دور ازچشم بهارجون اگه بهار ببینه این وسط ساراجون یک آسیبی میبینه اینم بازی بابهار که ازسارا یادت بره اگرنه کلیدمی کنی که بدینش روپاهام اتفاق دوم خیلی خوب اینکه یکی دیگه هم به جمعمون اضافه شد اونم خانم دایی علی  تقریبا با okدادن دایی علی برا ازدواج وخواستگاری و.... ی...
2 دی 1394

تولد 2سالگی شاه پسرباتم دوچرخه

هرچند هنوز نمی تونی قشنگ دوچرخه روبگی ومی گی ده ده دی همون دوچرخه خودت اما عشق دوچرخه ای بادواندگی فراوان پنج شنبه تولدت روگرفتیم الحمدالله خیلی عالی برگزارشد تا11شب تمام شد شماهم خیلی عالی بودی چون ظهرش برخلاف پارسال یک3ساعتی برای اولین بارباپدرگرامی خوابیدی چون تابه حال بدون حضورمن درکنارت خوابت نمی برد واون روز چون من کارداشتم نمی تونستم درازبکشم تاشمابخوابی این وظیفه خطیربه پدرمحول شدوخداروشکرسربلند شد خداروشکرتاساعت5/30خوابیدی وماهمه کارهامونوکردیم فقط درست کردن ساندویچ هاموند که وقتی بابابارفتی کیکت روبگیری اونم انجام شد واولین مهمونامون مامان جون وخاله جون بودن همه کارام به موقع تموم شد این تزیینات تولد پسری درجشن دوسالگی: ...
18 آبان 1394

مقدمات تولد2سالگی پسری

امروز چهارشنبه 13آبان است باتوکل به خدا فردا برات تولد گرفتیم برعکس پارسال ,امسال دوروز زودترگرفتیم چون شنبه بابا کاری داره وجمعه هم باباجون نیستن براهمون فردا گرفتیم خداروشکر عکسات به موقع آماده شد دیروز از صبح تا ساعت 1بعدظهر دنبال کارات بودم شما هم خونه مامانجون بودی دیشب بابابا رفتیم کادوات راهم گرفتیم همش سوپرایزه ایشاالله به موقعش می بینی وعکساشم میزارم برات اما کیک امروز دوسه جا رفتم اما اونی که من می خواستم چون باخمیر فوندانته اینجاهانمیزنن بایدببرم شیرینی فروشی خاصی که وسط شهره وازمادور براهمون یه مدل دیگه روسفارش دادم خداکنه خوب بشه تقریبا کارای تزیینی تموم شدن کارشون فردا روز پرکاری دارم خداکنه شما پسرخوبی باشی مثل همیشه ...
13 آبان 1394

شمارش معکوس تاتولد2سالگی پسرخونه

تقریبایک هفته مونده به تولد شماگل پسری ماشاالله باشیطونی های شما  وپیش بینی های خودم از دوماه قبل اقدام کردم  به تهیه وسایل تولدت تم تولدت روآماده کردم فقط باید عکس جدیدت روبذارم وبره براچاپ وعکسهای آتلیه ات هم تافردا اگه بدقولی نکنن آماده است و خریدبادکنک و...فقط موندم  برای شام تولدت بین دوراهی که چی درست کنم  هنوز تصمیم نگرفتم  راستی امسال خودم به تنهایی بردمت آتلیه چون بابایی هم درس داشت وهم سرکار خیلی مشغله داشت مزاحمش نشدم وخودمون دوتایی رفتیم خداروشکراصلااذیت نکردی مثل پارسال فقط دوست نداشتی بیایم بیرون دوست داشتی بادکورای آتلیه سرگرم باشی کلا17دقیقه برای 2تا عکسات طول کشید البته باتایم انتخاب عکسا راضی بودم...
10 آبان 1394

محرم سال94

محرم امسال باروز2محرم واولین جمعه آن متعلق به طفل 6ماه حضرت علی اصغرامام حسین بودخداروشکراین دوسالی که شماپابه زندگیمان نهادی خدا توفیق داده تا درمراسم شیرخواران شرکت کنم خیلی مراسم خوبی بودوشماهم پسرآقایی بودی واصلا منواذیت نکردی عزاداریت قبول پسرعزیزم اینم پسری آماده رفتن به مراسم شب شهادت امام رضا[ع] التماس دعااااا ...
9 آبان 1394

مهر94و23ماهگی مردکوچکمون

مهرماه رسیدماه شادی مدرسه ها پسر من یه ماه دیگه به تولدش مانده روزی که فراموش نشدنی  است ومهم برامون این ماه خیلی تغییرات چشم گیری داشته پسرم باب مثال درروز چنددقیقه ای بدون نق زدن به جان من تواتاقش تنها بازی میکنه اونم بالگوهاش البته اگه شکمش سیر،جایش خشک،خوابش کامل باش بازی موردعلاقه دیگراین ماهش سوارشدن برهرچیزبی جان مثلا ماشیناش وحیواناتش کارهای خطرناکی هم میکنه مثلاروماشین جای گاز وچای سازرژه میره ادامه مطلب روازدست ندید.......   چون به قول خودت به توتو یابوبو(گربه)وکلا حیوانات علاقه داری بردیمت باغ پرندگان کلی ذوق زده شده بودی ماشاالل...
6 آبان 1394

شهریور94 و22ماهگی پسری

ماشاالله پسریم دیگه بزرگ شدآتیشی میسوزونه منم که ضعیف دربرابر پسری نمی تونم دیگه پابه پاش بازی کنم واونم عصبانی میشه تنها عادت بدی که داره اینه تواین یکسال جیغ کشیدنشو یادش نرفته وهمین منوخیلی ناراحت میکنه  هرکاری کردم اماهمچنان باشکست روبه روشدم پسریم توآخرین ماه تابستون تقریبا همش می بردمت بیرون چون اصلا آپارتمان ظاهرادوست نداری ازخواب بلندمیشی به قول خودت بعددایی(همون چایی)وصبحانه بایدبریم بیرون حتی شده خونه مامان جون منم تابع شمام پارک که دیگه جایگاه ویژه خودشوداره ازاین ماه سعی کردم حساسیتموکمترکنم ونترسم که چی خطرداره خلاصه تنها می فرستادمت سوارسرسره ها ودر6/6اولین باری بود که تنها رفتی اون سرسره های ...
8 مهر 1394

مرداد94(قسمت2)

14مرداد) تولدمن بود بابایی هم حسابی زحمت کشیده بود   این ماه رومن خیلی دوست دارم علاوه برتولدم مهمترین اتفاق زندگیم که سالگرد ازدواجمون بودهم هست  اینم کادویه بابایی وسبحان ویه جشن موچولوی سه نفری: پسرم ازچیه شیرینی تعجب کردی؟؟؟؟ انیشتین مامان هرچی روبادقت نگاه میکنه 15 مرداد باخانواده بابایی رفتیم پارک ملت خوش گذشت اما چون جیغ وفریادزیادبود شماازبغل باباپایین نمیومدی شام روتوپارک خوردیم وشمارفتی بابابابه راه رفتن که بااین برگشتی: بعدازشام عموعلی سبحان جون وخاله بابابه ماملحق شدن اینم شماوحدیث: بابابارفتی چندتابازی سوارشدی منم که دیگه ترس نداشتم و4تا وسیله هیجانی سوار شدیم وشدساعت 2شب وشما...
6 شهريور 1394

مرداد94(قسمت 1)

  مرداد94) دومین فصل از تابستون اومدو پسرک 21ماهه من ماشاالله روزبه روز داره برگتروآقاترمیشه خداروشکر با گرفتن شیر به خوبی کناراومدهرچندکه بعضی اوقات بدقلقی می کنه برای خوردن غذاامادرمجموع راضیم به میوه خیلی علاقه داری ومثل هندوانه (اندوونه به گفته خودت ) موز وازوقتی هم ازشیرگرفتمش برخلاف قبل علاقه به شیرپاستورسزه پیداکرده یکی ازسرگرمی های موردعلاقه ات به تازگی که نه ازاول چهادست وپاکردنت آب بوداماالان به شکل جدیدی تالیوان می بینی میشه؛سبحان-آبسرد کن یخچال_خیس شدن فرشها که وقتی ساکتی من تنهاجایی که پیدات میکنم کناریخچال بایک فرش خیس وازنحوه خوابیدن درروزوشب بگم که درمجموع بایدهمه بخوابندکه ...
20 مرداد 1394

20ماهگی سبحان جون

4تیر94 :طرقبه جوی آب وآب بازی و....( مامان) بازی های جدید پسروپدر: 15تیرماه هتل ثامن افطاری با رونیکا (دخملی که اون عقب جای چراغاست وسبحان داره  نشونش میده)   ...
27 تير 1394