سبحان جونسبحان جون، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره
فاطمه جونفاطمه جون، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

سبحان وفاطمه؛گلهای باغ زندگیمون

رمضان94ویک تصمیم بزرگ

سلام به گل پسرم بعدازیه وقفه نسبتا طولانی دوباره اومدم تا یه تصمیم بزرگی که الان برایت می نوسم انجام شده رابگوییم اونم چیزی نیست جز (((ازشیرگرفتن شما))) قراربود قبل ماه رمضون شماروبگیرم چون بابا امتحان داشت وپیش بینی می کردیم شما اذیت کنی تصمیم براین شدبعدامتحانات پدرکه می افتاد درماه رمضون البته من از اول می گفتم تا2سال می دم اما با توجه به احوالات شما که اولای ماه رمضون بااینکه من روزه بودم وگفتم شایدتلخ باشه شما ول کن نبودی وحتی دوروز بود که غذانخوردی وفقط شیرم رومی خوردی برای همین به طور قطعی من وبابا عزممونوجزم کردیمو شروع کردیم اولین روز جمعه5خرداد بود که از صبح که ازخواب بیدارشدی وخوردی دیگه ندادم تا شب که موقع خوابم نمی خواستم...
23 تير 1394

سفرنامه شمال-بابلسر(اردیبهشت94)

94/2/17)پنج شنبه با دایی ومامان جون و دوتا خاله هاوامیرحسین ساعت 6صبح حرکت کردیم پیش به سوی سواحل شمال ساعت 9رسیدیم باباامان بجنوردویه استراحت کوچیک وصرف صبحانه شماهم تا آب دیدی دردواکسنهای دیروزت پرید ساعت 8رسیدیم بابلسر تاویلا گرفتیم ومستقرشدیم 9شب شدواون شب نرفتیم دریاوبعدشام خوابیدیم واما صبح روز جمعه94/2/18 خط وهنرمااااااااااااااااااااااااااااااااادر: شما بغل دایی علی زودتر رفتی دریا دایی میگه هم چشمت به دریا افتادباذوق فراوان می گفتی آبه آبه  باورت نمیشه این همه آب یکجا دراختیارت باشه حتما می گفتی خداروشکرت بابت این همه نعمت وزیبایی   بعدظهرروزجمعه ...
31 ارديبهشت 1394

اردیبهشت 94 وپسرک طلا

12اردیبهشت) ولادت حضرت علی(ع) مبارک باد   پدر اولین قهرمان یک پسرواولین عشق یک دختراست پسرم شماتواردیبهشت 18ماهت تمام شدوچون با4روززاختلاف مقارن باروزپدربود یه جشن سه نفری گرفتیم هم به مناسبت روز پدروهم 18ماهگی شماگل پسر اینم کیک مامان پزباتزیین عدد18: این کفشها هدیه منوبابایی به مناسبت روزمردکوچک زندگیمون واون ست هدیه شمابه بابا ویه تیشرت هدیه من به همسر عزیزم خداروهزاران هزار شکربه خاطر داشتن شمادوعشق زندگیم شمادیگه خودت به راحتی یاد گرفتی شمع هاروفوت کنی بعضی از کارها وصحبتهای شمادر این سن: گفتن:جی جی, بیار(بهار)اداخت(انداخت)باباککا(بادکنک)بانکاکا(بانک)جیش(البت...
27 ارديبهشت 1394

اولین آرایشگاه رفتن گل پسری

سبحان دیگه موهاش بلندشده وچون فره وقتی دوروزحمام نمیره بدفرم میشه ونمیشه شونه کردبراهمین تصمیم گرفتیم یکم کوتاه کنیم امامسئله اینجابود آیا سبحان وایمیسته؟که با نظرمامان برای بردن گل پسربه آرایشگاه کودک بااستقبال پدرروبروشدو این شدکه در94/2/9رفتیم آرایشگاه شما الحمدالله دریغ ازیک گریه کوچول مچول تازه به زور آواردیمت بیرون سبحان آماده رفتن به آرایشگاه: موهای سبحان: وسایل اصلاح آقاپسر محیط آرایشگاه وصندلی اصلاح پسری: شروع کار: واماااااااااااااااااااااااااااااااابعداصلاح: وخوردن بستنی به عنوان جایزه ورفتن به حمام ایشاالله آرایشگاه دامادیت مااااا...
13 ارديبهشت 1394

سبحان وقتی دخترمی شود"

پسرم هواداردروبه گرمی می رودوشماهم که ماشاالله فعالیتت زیاداست سرت زودچرب میشه وموهای قشنگت بعددوروزازحماما اینجوری میشه: شونه هم که می کنیم بدترمیشه فقط بایدیک روزدرمیان ببریمت حمام تا موهای خوشگلت زیبا بیاسته بنابراین بعدازکلی مذاکرات تصمیم براین شدبریم یکم موهاتوکوتاه کنیم ومرتب بنابراین من تصمیم گرفتم باگل سرببندم ببینم چه طوری میشی ...
11 ارديبهشت 1394

سبحان 17ماهه درفرهنگ سرای کودک وآینده

شنبه 22فروردین ماه اطرف کاربابایی دعوت شدیم به فرهنگ سرای کودک وآینده جای خیلی عالی وشادی برای نی نی هابودهمراه باآموزش ؛باباومامان جون توسالن بودن برای مراسم واما من وگل پسری درحال بازی به شما خیلی خوش گذشت ومنم که شده بودم امادرکل شب خوبی بودوخیلی خوش گذشت. این جا محوطه بیرونی فرهنگ سرابود: اولین سالن استخرتوپ داشت ومیزوصندلی برای بازی فکری مناسب هرسنی مثلا برای شمااومدهمون حلقه های هوش اردکی خودتواماطرح مکعبش روداداماشماچون یادداشتی یکبارچیدی ودیگه بازی نکردی وداخل سالن که به زیبایی طراحی شده بودمی گشتی وخیلی دوست داشتی داخل استخرتوپ باشی اما چون ازهمه کوچولوتر بودی من میترسیدم  اذیت بشی براهمون زیادنذاشتمت ...
3 ارديبهشت 1394

سبحان:مادرم روزت مبارک

فروردین وبهار امسال بااسم خانم فاطمه زهرا(س)مزین شده 21تولدشان بودوروز مادر تواین روزدعوت شدیم ازطرف کاربابایی برای تقدیر ازبانوانی نمونه همچون مامان سبحان که ازقضا رونیکاهم بودوشمادوتایه آتشی سزوندینوپدرمونودرآوردین پسرکی درحال حرص دادن مادربااین کار اونم بالباس رنگ روشن فواره هاهم که شمااصلا به راحتی ازکنارشون نمی گذشتی رونیکااین عروسکشوخیلی دوست داشت امااینجاراضی شدبهت بده که بری کنارواونم دست به آب بزنه اما شما چوووووووووووووووووووووووووومدونم ولا گریه برای بابا بهتربگم بی تابی برای پدر وقت سخرانی شما بابابایی درحال بازی بودی که دیدی بروبچ نقاشی...
26 فروردين 1394

اولین پست سال جدیدنوروز94

فروردین 94 سلامی  به زیبایی فصل بهار به همه ی بچه های دنیا سبحان جون مامانی تصمیمهای زیادی دراین سال جدیداتخانموده واولیش اینه که وبلاگ شمارودرطول ماه بنویسم ویهویی درآخرهای ماه به روزکنم چون داره خیلی سرم شلوغ میشه  امیدوارم موفق بشم خوب این اولین پسته سال جدیده سبحان پیشرفتهای چشمگیری داشته اولیش اینکه خیلی متین ترشده وگوش به حرف کن  جزدرمواردی که شیطون میره توجلدش ویکم شیطونی می کنه که اونم تقاضای سنش وطبیعیه ماشاالله دیگه ازهیچی نمی ترسی وزبان خوشگل گونجشکیتم بازشده کلمه های مثل :الو///ادو،پدیده////پییده،دکی درقایم موشک////دکی،دایی///دایی،عمه////عمه،حدیث////حدید،جی جی////جی جی،هروقت هم ازسرچهارراه خون...
19 فروردين 1394